عشق بازی با نور...

برای قاصدک *

خدایا.....

چه ترس از درد بی درمان 

که دارم چون تو معبودی....

نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:معبود,خدا,تنها,عاشق,عشق,یکتا,خدایا,خداوندا,نور,رب,ساعت 21:57 توسط shadi| |

 خدا میگوید تو ای زیباترین خورشید زیبایم

تو ای والا ترین مهمان دنیایم

بدان آغوش من همیشه باز است

شروع کن یک قدم با تو

تمام گام های مانده ات با من...!

نوشته شده در سه شنبه 9 ارديبهشت 1393برچسب:,ساعت 21:47 توسط shadi| |

من خدایی دارم

عکس های مذهبی سری جدید

من خدایی دارم، که در این نزدیکی است

نه در آن بالاها !

مهربان، خوب، قشنگ ...
چهره اش نورانیست

گاه گاهی سخنی می گوید،
با دل کوچک من،

ساده تر از سخن ساده من
او مرا می فهمد !

او مرا می خواند،
او مرا می خواهد،
او همه درد مرا می داند ...

یاد او ذکر من است، در غم و در شادی
چون به غم می نگرم،
آن زمان رقص کنان می خندم ...

که خدا یار من است،
که خدا در همه جا یاد من است

او خدایست که همواره مرا می خواهد

او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند ...

منبع:http://lovedarya.persianblog.ir/

نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:خدا,عشق بازی با خدا,خدای من,شعر خدا,خدارا دوست دارم,خدایا دوستت دارم,خداوند,من و خدا,عشق به خدا,ساعت 21:51 توسط shadi| |

خداوندا نمی دانم

عکس های مذهبی سری جدید



در این دنیای وانفسا

کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم!

نمیدانم!

نمی دانم خداوندا

در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد

کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم!!!

نمی دانم خداوندا!!!

به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم

دگر سیرم خداوندا

دگر گیجم خداوندا

خداوندا تو راهم ده

پناهم ده

امیدم ده خداوندا

که دیگر نا امیدم من و

میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی

بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم دگر پایان پایانم

همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم

چرا پنهان کنم در دل؟

چرا با کس نمی گویم؟

چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟

همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند

ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد

دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است

خداوندا نمی دانم

نمی دانم

و نتوانم به کس گویم

فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی

من خون دل دارم.

دلی بی آب و گل دارم.

به پو چی ها رسیدم من

به بی دردی رسیدم من

به این دوران نامردی رسیدم من

نمیدانم

نمی گویم

نمی جویم

نمی پرسم

نمی گویند

نمی جویند

جوابی را نمی دانم

سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند

چرا من غرق در هیچم؟

چرا بیگانه از خویشم؟

خداوندا رهایی ده

کلام آشنایی ده

خداوندا پناهم ده


دل گمگشته ی من را نشانم ده

نوشته شده در پنج شنبه 24 آذر 1390برچسب:خدا,عشق بازی با خدا,خدای من,شعر خدا,خدارا دوست دارم,خدایا دوستت دارم,خداوند,من و خدا,عشق به خدا,ساعت 21:48 توسط shadi| |

یا رب مـرا بـه چنگ بلا مبتلا مکن

                                 دست مـرا ز دامن لطفت جدا مکن

از حـد گذشته گـر چـه گناه و خطای ما

                                 چشم از گنه بپوش و نظر بر خطا مکن

ما در خـور عذاب و تـو شایسته ی کرم

                                 غیر از کرم،  سلوک به احوال ما مکن

گرچه گنه پرده ی ما را دریده است

                                 از کار ما بـه رحمت خود پرده وامکن

ستّاریت شیوه ی تـو چـون بهر دوکون

                                 رسوا مرا ز جرم به روز جزا مکن

هر معصیت که باعث حبس دعای ماست

                                 نادیده بین ز بخشش و ردّ دعا مکن

امیـدوار لطف و عطای تو بوده ایم

                                 قطع امیدواری ما ای خدا مکن

ما را به غیر جرم و خطا نیست پیشه ای

                                 مـا را رهـا به خویش از ایـن ماجرا مکن
 
منبع:http://only-allah.mihanblog.com/

 

نوشته شده در چهار شنبه 23 آذر 1390برچسب:خدا,عشق بازی با خدا,خدای من,شعر خدا,خدارا دوست دارم,خدایا دوستت دارم,خداوند,من و خدا,عشق به خدا,ساعت 20:24 توسط shadi| |



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت